شب شام غریبان است امشب
. . .
بسوز ای دل، بسوز ای دل،
شب شام غریبان است
به صحرا بی کفن امشب
تن پاک شهیدان است
ای دل بسوز امشب
. . .
دل شعله عاشورا جان تاب و تبی دارد
در کرب و بلا زینب امشب چه شبی دارد
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
. . .
زهرا از جنان کرده در کوفه عبور امشب
یا عطر حسین آید از خاک و تنور امشب
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
. . .
امشب خبـر ای یاران از فاطمه میآید
گاهی به سوی گـودال، گه علقمه میآید
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
. . .
امشب تن مردانگی در بند کین است
آزادگی جرمی سیه چون جرم دین است
امشب صداقت دیده اش مهمان اشک است
خلقت زنامردانگی ها غرق رشک است
امشب شب شام غریبان حسین است
. . .
بر خانه ها بر کوچه ها باریده نفرین سکوت
شام غریبان شد مگر کین سان خموش شد خانه ها
سر در گریبان هر کسی مبهوت و مات آنچه شد
دودی اگر آید برون از آه سینه سوز ما
از اضطراب حادثه امشب نمی خوابد کسی
ناباورانه زیر لب ، فردا رود آن مقتدا ؟
. . .
اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
صبا از من به زهرا( س) گو بیا ، شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب
. . .
فریاد که کشتند امام شهدا را
لب تشنه بریدند سرخون خدا را
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
. . .
اشک را در چشم خود همواره پنهان کرده ام
بغض را مهر گلو گیر گریبان کرده ام
آشنا با لحظه های غربت و خاموشی ام
خلوتم را لا جرم شام غریبان کرده ام
. . .
عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده
جسـم پسـر زهـرا در قتلگـه افتاده
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
. . .
خالی است هر سو بنگری از مرد و مردی
طعنه به مردان میزند سودای دردی
شام غریبان است و یارانم شکستند
میلرزد آوای دلم شاید ز سردی!
. . .
پنهـان شده زیـر گل قرآن رباب امشب
خون گریه کند دریا از گریه آب امشب
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
. . .
شام غریبان گل های باغ طاها است
گل های پرپر شده از گلزار زهراست
عزاداریتان قبول و التماس دعا
. . .
شمع غم روشن کنید
شام غریبان امشب است
شام هجران امشب است…
فرا رسیدن شام غریبان را به شما تسلیت و تعزیت عرض می کنیم.
شعرهای شام غریبان
خدایا این شام روز عزا یا غروب شب عید قربان است
زمینِ صحرای کرب و بلا صحنه صحنه زخون لاله باران است
ناله کن ای دل تا سحر امشب
. . .
گردیـده جـدا از هم شمع و گل و پروانه
از گلبن وحی امشب گم گشته دو ریحانه
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
شعر شب شام غریبان
بسوز ای دل، بسوز ای دل
شب شام غریبان است
به صحرا بی کفن امشب
تن پاک شهیدان است
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، بسوز ای دل،
که زهرا، مو پریشان است
دلش دریای خون است و
گلش نقش بیابان است
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، بسوز ای دل،
زمین از خون گلستان است
شب است اما، تنور
مطبخ خولی، چراغان است
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، بسوز ای دل،
به یاد غنچه ی پرپر
بسوز ای دل، که خوابش
برده در صحرا علی اصغر
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، که پرپر
لاله های باغ یاس است
فرات و علقمه رنگین
ز خون سرخ عباس است
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، بسوز ای دل،
ز آه آتشین امشب
که قرآن پاره ی لیلا ،
شده نقش زمین امشب
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
*****
بسوز ای دل، بسوز ای دل
،که می سوزد رباب امشب
دل دریا، به یاد اشک
اصغر ، شد کباب امشب
ای دل بسوز امشب
وای از دل زینب
...
دل شعله عاشورا جان تاب و تبی دارد
در کرب و بلا زینب امشب چه شبی دارد
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
*****
عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده
جسـم پسـر زهـرا در قتلگـه افتاده
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
*****
زهرا از جنان کرده در کوفه عبور امشب
یا عطر حسین آید از خاک و تنور امشب
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
*****
پنهـان شده زیـر گل قرآن رباب امشب
خون گریه کند دریا از گری? آب امشب
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
*****
گردیـده جـدا از هم شمع و گل و پروانه
از گلبن وحی امشب گم گشته دو ریحانه
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
*****
امشب خبـر ای یاران از فاطمه میآید
گاهی به سوی گـودال، گه علقمه میآید
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
...
طعمه ی آتش، خانمان یکسو
مادران یکسو، کودکان یکسو
چه کنم من و گلشن بی گل
ز غمِ گلُ و غنچه و بلبل
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت (2)
*****
پیکر بیمار، بی رَمَق مانده
از کتاب ما، یک ورق مانده
چه کنم من و گلشن بی گل
ز غم گل و غنچه و بلبل
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت (2)
*****
کس نمی نوشد، می ز پیمانه
خفته در مقتل، پیر میخانه
نه خُمی و نه میکده باقی
نه سَبو و نه مست و نه ساقی
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت (2)
*****
عصمت اللهم، دانَدی عالم
مانده ام تنها، بین نامحرَم
نه خُمی و نه میکده باقی
نه سبو و نه مست و نه ساقی
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت (2)
*****
هر چه در خیمه، بوده غارت شد
از عدو بر ما، بس جسارت شد
نه خُمی و نه میکده باقی
نه سَبو و نه مست و نه ساقی
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت (2)
...
ای عرشیان خاکِ عزا بر سر بریزید
ای ساکنان آسمان ها پر بریزید
ای کاش اهلت را فرو می بردی ای خاک
خون گریه می کردی و خون می خوردی ای خاک
روز بزرگ محشر کبر است امروز
یا روز عالم سوز عاشوراست امروز
جنگ میان حق و باطل گشته آغاز
قومی به چاه نیستی، قومی به پرواز
این جنگ تا صبح قیامت پایدار است
بر خلق عالم حق و باطل آشکار است
این نکته در فریاد خون هر شهیدی است
ای اهل عالم کی حسینی، کی یزیدی است؟
گردون بدان وسعت ز گردش مانده امروز
خورشید خون از چشم خود افشانده امروز
امروز جسم میهمان نیزه داران
هم سنگ باران می شود هم تیرباران
امروز دل از شعله مالامال گردد
قرآن به زیر دست و پا پامال گردد
امروز حق آل پیغمبر ادا شد
رأس حسین او به ده ضربت جدا شد
انگار می بینم که در آغوش گودال
صیاد خوشحال است و صیدش رفته از حال
انگار می بینم قمر در خون نشسته
گودال پر گردیده از نیزه شکسته
انگار می بینم که ماه انجمن ها
افتاده در دریای خون تنهای تنها
انگار می بینم به پیش چشم بلبل
نیش هزاران خار را در قلب یک گل
انگار می بینم همه عالم سیاه است
انگار می بینم خدا در قتلگاه است
انگار می بینم که یک گردون ستاره
می تابد از اندام جسمی پاره پاره
انگار می بینم زمین دریای خون شد
خورشید بر کف قاتل از مقتل برون شد
انگار می بینم جراحات تنش را
زهرا تماشا می کند جان دادنش را
انگار می بینم چو مرغ بی پر و بال
یک اسب بی صاحب برون آید ز گودال
انگار می بینم که زمینش واژگون است
انگار می بینم که یالش غرق خون است
انگار می بینم سری بالای نیزه است
انگار می بینم که زهرا پای نیزه است
انگار می بینم که طفلی داغدیده
از ترس زیر بوته ی خار آرمیده
انگار می بینم برای گوشواره
چون قلب زهرا گوش ها گردیده پاره
انگار می بینم حرم آتش گرفته
دامان طفلی محترم آتش گرفته
انگار می بینم فضا لبریز دود است
پنهان به زیر خارها یاس کبود است
انگار می بینم که زیر تازیانه
بر دسته گل های خدا مانده نشانه
انگار می بینم که در اطراف گودال
از ضرب کعب نی زمین خوردند اطفال
انگار می بینم که پشت خیمه مادر
انداخته خود را به روی قبر اصغر
انگار می بینم که با افغان و ناله
در قلب صحرا گم شده طفلی سه ساله
انگار می بینم که همچون شاخه ی یاس
افتاده زیر پا چو قرآن، دست عباس
انگار می بینم تنی در ون نشسته
اعضاش پاره استخوان هایش شکسته
انگار می بینم ز پیغمبر بریدند
هجده جوان هاشمی را سربریدند
انگار می بینم به خون خفتند یاران
کردند دشت کربلا را لاله باران
انگار می بینم غل و زنجیر کین را
بر ناقه زخم پای زین العابدین را
انگار می بینم در آن صحرا یکی نیست
پرسد گناه این زنان و دختران چیست
در چنگ شاهین مانده مرغی بی پر و بال
نامردها! کشتید زینب را به گودال
ای از سقیفه کرده بیرون دست کینه
ای از مدینه بغض زهرایت به سینه
سیلی بزن بر صورت طفل سه ساله
آخر مگر ناو از فدک دارد قباله
پیوسته میثم» شعله ات از دل برآید
تا منتقم از پرده ی غیبت در آید
...
تو روح پیکر منی؟ عزیز مادر منی؟
مصحف آیه آیه ای یا گل پرپر منی؟
لاله ی سرخ پرپرم، ماه به خون شناورم
قسم به جان مادرم، بگو تو خواهر منی
زائر پیکرت شدم، شبیه مادرت شدم
گناه من بود همین، که تو برادر منی
چه در کنار قتلگه، چه زیر سم اسب ها
چه بر فراز نیزه ها، امام و رهبر منی
به هر کجا که پا نهم کنار پیکر تو ام
به هر طرف که رو کنم، تو در برابر منی
حنجر چاک چاک تو، بوده رگ حیات من
با تن غرق خون خود، روح مطهر منی
ماه به خون طپیده ام، رفتی اگر ز دیده ام
هماره در کنار من، همیشه یاور منی
نام تو حرف اولم، یاد تو ذکر آخرم
تو حرف اول منی، تو ذکر آخرمنی
جانِ به لب رسیده ام، همیشه نورِ دیده ام
اگر چه رفتی از برم، هنوز در برِ منی
«میثم» بی قرار ما، همیشه اشکبار ما
مرثیه خوان مایی و قبول مادر منی
...
فریاد که کشتند امام شهدا را
لب تشنه بریدند سرخون خدا را
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
رنگ از رخ پیغمبر اسلام پریده
گل بوسه گرفته است ز رگ های بریده
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
خنجر به گلوی شه لب تشنه نهادند
آخر به حسین بن علی آب ندادند
ایثار و شهادت قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
پاشیده ز هم روی زمین سوره ی نور است
آیات خدا دستخوش سم ستور است
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
این مرکب بی صاحب ریحانه ی زهراست
از شیهه ی او خون جگر زینب کبراست
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
تکرار شده سیلی بیداد مدینه
نیلی شده در کرببلا روی سکینه
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
در دامن صحرا و بیابان زده ناله
با دامن آتش زده یک طفل سه ساله
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
از خیمه ی آتش زده بر پاست ندایی
ای میر حرم حضرت عباس کجایی
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
دود از حرم الله به افلاک رسیده
یا فاطمه از سوز جگر آه کشیده
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
خیزید جوانان همگی لاله بیارید
بر پیکر پاک علی اکبر گذارید
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
سوگند به قرآن که حسین کشته ی دین است
اسلام همین است، همین است، همین است
ایثار و شهادت قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
ما پیرو هفتاد و دو سرباز حسینیم
در مکتب ایثار سرافراز حسینیم
ایثار و شهادت قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
سوگند به آن سر که لب تشنه بریدند
سوگند به آن نیزه که با سینه دریدند
ایثار و شهادت قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
تا روز جزا در سر ما شور حسین است
هر جای زمین جلوه گه نور حسین است
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
*****
هر روز بخوانید پیام شهدا را
اعلانیه ی سرخ امام شهدا را
ایثار و شهادت، قانون حسین است
پیروزی اسلام از خون حسین است
...
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
...
چشم رسول خدا، بود به سوی حسین
ریخت به روی زمین، خون گلوی حسین
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
*****
کرببلا آمده، سخت به جوش و خروش
ز نوک نی می رسد، صدای قرآن به گوش
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
*****
برای خون خدا، مگر سپاه آمده
که جبرییل امین، به قتلگاه آمده
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
*****
به بلبل خسته ی مدینه سیلی زدند
به صورت حضرتِ سکینه سیلی زدند
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
*****
فاطمه در قتلگه خدا خدا می کند
سر حسین او را شمر جدا می کند
وای حسین کشته شد
وای حسین کشته شد
...
ای اهل شام و کوفه من نجل رسولم
پـرورده ی دامـان زهـرای بتـولم
مرآت ذات خالقِ اکبر منم مـن
قرآنِ روی قلب پیغمبر منم مـن
فرمـوده در اوصـاف، فخـر عـالمیْنم:
مردم!حسین استاز من و منازحسینم
من سیـّدِ جمـع جـوانان بهشتم
روح کتاب الله و ریحـان بهشتم
من کلِّ احمد را ز احمد ارث بردم
من از سرانگشت محمّد شیر خوردم
گهواره جنبـانم همـان روحالامین است
بغضم همهکفراستو مهرم اصلدین است
مـن رکـن ایمانم، اگر ایمان بدانید
مـن روح قرآنم اگر قـرآن بخوانید
مـن بـر تمـام عـالم خلقت، امـامم
من حمد و تکبیر و تشهّد، من قیامم
تطهیر و قدر و هل اتی و کوثرم من
میـزان اعمال شما در محشـرم من
بوسیده احمـد عضو عضو پیکـرم را
صورت،گلو، لب،بلکه ازپا تا سرم را
فُلک نجات خلقم و خود ناخدایم
خوانده رسول الله مصباح الهدایم
روحم روان رحمة للعالمین است
تیغم همان تیغ امیرالمؤمنین است
لبهای ختم الانبیا روی لبم بود
بالله قسم دوش محمّد مـرکبم بود
ای قوم بیشرم و حیا پستید پستید
بـر قتـل فـرزند پیمبر عهـد بستید
کردید از من دعوت و عهدم شکستید
حتـی بـه روی اهـلبیتم آب بستیـد
با چشم خود دیدم که کشتید اکبرم را
بـا تیـر بگْرفتیـد از شیـر، اصغرم را
بـاغ گـل یـاس مـرا از مـن گرفتید
لب تشنـه عبـاس مـرا از من گرفتید
در لالـه زار سینـه جـز داغـم نمانـده
یک لاله نه، یک غنچه در باغم نمانده
ماه حرام و عزمتـان بـا مـن قتـال است
خود با کدامین جرم،خونمن حلال است؟
بـا دیـن و قـرآن و شرف کردید بازی
ایـن است آیـا شیـوه مهمـان نـوازی؟
ایـن بـود رسم حرمت از پیغمبر و آل؟
اطفـال معصومش زنند از تشنگی بال
والله جـز مـن زادة پیغـمبری نیـست
از خاندان او حسین دیگـری نیـست
وقتی شرار خشم حق در حشر خیزد
از چنگتان خـونِ مـن مظلوم ریـزد
منشـور پـر شـور مرا با هم بخوانید
اتمام حجـت بـا شمـا کردم، بدانید!
...
خیل ملایک لشکرش بودند آن روز
شمشیرها فرمانبرش بودند آن روز
با یک اشارت حکم او را میشنیدند
قـلب تمـام شمرهـا را میدریدنـد
او جان به کف تسلیم ذات کبریا بود
سر تـا قـدم قربانی وصل خدا بود
تن را ز هـر جانب نشان تیرها کرد
رفع عطش زآبِ دمِ شمشیرها کرد
شیرخـدا را روبهـان تسلیم دیدند
از چـار جانب بهر قتـل او دویدند
بغض درونو زخم دل را چاره کردند
قـرآن ختـم الانبیـا را پـاره کـردند
اعضای او از هم جدا میشد به شمشیر
زخـم تنش را بخیـه میکـردند با تیر
تـا بنگـرد بیپـرده بر رخسار جانـان
هر زخم او چشمی شد و هر تیر،مژگان
گـرچه عـدو بـا تیـر، او را بـارها کشت
تیری که زد بر قلب او، بیرون شد از پشت
با آن که رحمت از سرانگشتش روان بود
دو چشمة خـون از دو سـوی او روان بود
بـر غربت او دشت و هـامون گریه کردند
شمشیرهـا و سنگهـا خـون گریه کردند
باروی خونین کام عطشان جسم صدچاک
یک لحظـه عـرش کبریـا افتاد بر خاک
...
با آنکه هر عضوش ز هر عضوی جدا بود
مقتـل بـر او آغـوش پـر مهر خـدا بود
تصویــر وجـه الله در آیینـهاش بـود
هر زخم او یک باغ گل بر سینهاش بود
هستیش بـر دست و خریـدار بـلا بود
عطـر بـهشتش هـم غبـار کربـلا بود
مهمان خود را کوفیـان حرمت گرفتند
بـر قتـل او از یک دگر سبقت گرفتند
بر روی هر زخمشکهچون زخمجگر بود
زخمی دگر زخمی دگـر زخمی دگر بود
از بس که زخم آمد ز شمشیر عـدویش
انـدام او شـد مثـل رگهـای گلویش
صیاد میخواهد ز زخمش خون برآرد
صیدی که گشته قطعه قطعه خون ندارد
دریـای خون و گوهر غلطان که دیده
زانـوی شمـر و سینة قـرآن که دیده
ای عون ای عباس ای جعفر کجایید؟
عبـدالله و قـاسم عـلیاکبر کجـایید؟
ای پاکبازان! یوسف زهرا غریب است
هر زخم او یک آیة «امَّن یُجیب» است
ای خفته در دریای خون! از جای خیزید
آخِـر شمـا مـردانِ میـدانِ ستیزید
این پیکر صدچاک را در بر بگیرید
از دست شمر سنگدل خنجر بگیرید
ای آسمان بشنو صدای «یا رب»اش را
در خیمه بر گردان ز مقتل زینبش را
روی خدا از خون پیشانی شده رنگ
قاتل گرفته موی او را سخت در چنگ
واویلتــا قلـب محمّـد را دریدنـد
ریحانة او را به خاک و خون کشیدند
فـرزند زهـرا بـا لب عطشان فدا شد
آخر به ده ضربت سرش از تن جدا شد
تنهـا نـه وجـه کبریـا را سربریدند
اینجـا تمـام انبیـا را سـر بریدنــد
...
بر وسعت صحرا نگاهم خیره گشته
خورشید هم دیگر به چشمم تیره گشته
چیـزی نمـیبینم در امـواج تبـاهی
غیر از سیاهی در سیاهی در سیاهی
گویی چراغ عمرِ هستی گشته خاموش
خورشید درخون گم شده،گردون سیهپوش
در قعر تاریکی چو مرغ بی پر و بال
یک اسب بیراكب برون آمد ز گودال
بـر پیکـرش از تیـر دشمن بـال رُسته
پیشـانی از خـون رســول الله شُسته
اسبی کـه از مـرغ امیـدش پـر بریدند
در پیش چشمش صاحبش را سر بریدند
اسبی صـدای شیههاش بـر اوج افلاک
اسبی طواف آورده بر یک جسمِ صدچاک
اسبی کـه از دریـای آتش تشنهتر بود
در تشنگی سیراب از خـون جگر بود
اسبی که گردون را ز دود دل سیه کرد
از صـاحب او سر بـریدند و نگه کرد
اسبی که همچون کوه آتش مشتعل بود
سوی حرم میرفت و از زینب خجل بود
وقتـی صـدای شیهة او را شنیـدند
چشم انتظاران از حرم بیرون دویدند
دیدنـد بـر پهلـوش زیـنِ واژگون را
دیدنـد بـر پیشـانی او، رنگ خون را
دیدند اشک خجلتش از دیده جاری است
دیدنـد دور خیمه گـرمِ سـوگواری است
اهل حرم یکسر به دورش صف کشیدند
جـای گریبـان سینة خـود را دریدند
بر گردنش انداخت دست دل سکینه
کای همسفر با راکب خود از مدینه
ای رفرف معراجِ خون، پیغمبرت کو؟
ای آمده از فتح خیبر، حیدرت کو؟
با من بگو قرآن احمد را چه کردی
با من بگو جان محمّد را چه کردی
ما هر دو همچون طایر بشکسته بالیم
ای اسب بیصاحب بیا با هم بنالیم
خوب از امام خویش استقبال کردند
قـرآن پـاره پـاره را پـامال کـردند
وقتی که بوسیدم لبش را جانم افروخت
از شدت هُرم لب خشکش لبم سوخت
آیـا تـن بیتـاب او را تـاب دادند؟
آیا به آن لب تشنه آخر آب دادند؟
باب مـرا آب از دمِ شمشیر دادند
او آب گفت و پاسخش با تیر دادند
...
عطش افتاده به جانم جگرم می سوزد
هستی ام ز آتش غم ها به برم می سوزد
در من از سوز عطش تاب سخن گفتن نیست
دهنم خشک و دلم خون، جگرم می سوزد
عطش و داغ دل و تابش خورشید و سلاح
آتشی هست که پا تا به سرم می سوزد
باغبانم من و افسوس که از بی آبی
هر گل و غنچه به پیش نظرم می سوزد
باغ آتش زده را مانم کز هر طرفی
هم گلم، هم شجرم، هم ثمرم می سوزد
جگر از داغ جگر گوشه من خونین است
بصرم از غم نور بصرم می سوزد
گریه دخترکم بر جگرم آتش زد
ناله ی اصغر من بیشترم می سوزد
نخله عصمتم و برگ و برم را زده اند
طایر قدسی ام و بال و پرم می سوزد
اکبرم آب ز من خواهد و میسورم نیست
جگر سوخته ام بر پسرم می سوزد
خصم گفتا که مرا می کشد از بغض علی
دل در این حال به حال پدرم می سوزد
ای "مؤید" اگر این گونه پریشانم من
عطش افتاده به جانم جگرم می سوزد
...
هر طرف هر دختری آواره بود
گوش هایی چون جگرها پاره بود
پا پُر از خون، گوش گلگون، تن کبود
جمله غارت شد به خیمه هر چه بود
خیمه ها می سوخت و تبدار، هم
ملتهب هر دختر و بیمار، هم
درکویر کین گل احساس کو
دختری گوید عمو عباس کو
دختری پای برهنه روی خار
می دوید و عمه می گفت الفرار
در پی هر طفل زینب می دوید
می نشاند و خارش از پا می کشید
...
ای تنت در خاک و خون غلتیده از شمشیرها
پیکر عریان تو پوشیده از شمشیرها
چشم های جوشنت گرییده خون از تیرها
زخم های پیکرت خندیده از شمشیرها
ای بسی گل زخم و گل خون بر وجودت یا حسین
لاله ها بر لاله ها روییده از شمشیرها
زینب از داغ تو گر صد دیده خون گرید کم است
چون تنت را پاره پاره دیده از شمشیرها
کی ذبیحی در منای عشق، همتای تو بود؟
ای رگ و پیوند تو ببریده از شمشیرها
میزبان عشق عاشوراییان، دشمن چرا
بزم مهمانی برایت چیده از شمشیرها؟
قتلگاهت کعبه اما دشمنان اندر طواف
وین حرم دریای خون گردیده از شمشیرها
بر لب خشکت، امام عاشقان، هر دم سلام
ای می عشق خدا نوشیده از شمشیرها؟
کربلا کنعان جانبازی است، یا زهرا ببین
یوسفت را گرگ ها درّیده از شمشیرها
قاسمت بربسته بار عشق را از نیزه ها
اکبرت بگشوده صدها دیده از شمشیرها
بسم الله الرحمن الرحیم